صبیه آسمان

صفحه ی ذهن کبوتر آبی ست :)

صبیه آسمان

صفحه ی ذهن کبوتر آبی ست :)

صبیه آسمان

از بلاگفا کوچ کرده ام ...
sabiyehasman.blogfa.com
دوباره میگویم صبیه آسمان کسی میشود درست مثل من:)
.
.
.
درباره ی پست هایی که امکان نظردهی ندارند،سکوت کنیم؛لطفا!
.
.
.
الهی طیب به قضائک نفسی...
پروردگارا!مرا به آنچه برایم مقدر کرده ای،راضی کن


اینستاگرام:
Fa_asmaniii

از آرزوها ۳

يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۱۸ ب.ظ
سعی داشتم دستم را به میله ی وسط اتوبوس بگیرم که با هر ترمز سه کیلومتر جا به جا نشوم . ناگهان تمام بدنم گر گرفت.رنگم پرید.دهانم تلخ شد.حس کردم در حال سکته کردنم.چشمانم را محکم بستم و وقتی باز کردم همه چیز تار شد و چرخید.به خانوم بغل دستی ام گفتم آب می خواهم.جیب کنار کوله اش را نشانم داد.آب خوردم .فایده نداشت.داشتم بالا می آوردم.نشستم کف اتوبوس و جا برای بقیه تنگ تر شد.داشتم می مردم.به معنای واقعی کلمه.ترسیدم.تا به حال مرگ را اینقدر نزدیک حس نکرده بودم.آرزو کردم کاش خدا کسی را در اتوبوس از روی زمین نبرد.توی اتوبوس مردن وحشتناک است.وحشتناک تر از مردن در مترو و تاکسی و حتی با پای پیاده.
موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۱۶
صبیه آسمان

نظرات  (۳)

۱۷ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۰ دچــ ــــار
واقعی؟!
چه وحشتناک!
پاسخ:
متاسفانه بله.خیلی وحشتناک
فشارت جابه جا شد؟
چه خطرناااااااک....یه نفر جاشو به تو نداد؟
الان خوبی؟
پاسخ:
نمیدونم چی بود؟عصبی بود یا فشار یا چی ولی نه کسی بلند نشد...همچنان همون حالات رو در حد خفیف تر دارم.دعا بفرمایید منو لطفا
خیره ان شاالله...حتما دعا میکنم عزیز جان گرچه قابل نیستم
ولی عجب انسان هایی شدیماااا.چطور دلشون میاد لم بدن رو صندلی و یه نفر جلوی چشمشون با این حال کف اتوبوس از حال بره؟چه بلایی سر وجدان هامون اومده؟؟!!
پاسخ:
مرسی دعام میکنی.واقعا به دعاهات نیاز دارم 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی