صبیه آسمان

صفحه ی ذهن کبوتر آبی ست :)

صبیه آسمان

صفحه ی ذهن کبوتر آبی ست :)

صبیه آسمان

از بلاگفا کوچ کرده ام ...
sabiyehasman.blogfa.com
دوباره میگویم صبیه آسمان کسی میشود درست مثل من:)
.
.
.
درباره ی پست هایی که امکان نظردهی ندارند،سکوت کنیم؛لطفا!
.
.
.
الهی طیب به قضائک نفسی...
پروردگارا!مرا به آنچه برایم مقدر کرده ای،راضی کن


اینستاگرام:
Fa_asmaniii

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

با من کار داشت،به او زنگ میزد.میخواست سوال بپرسد،به او پیام میداد.میخواست تولدم را تبریک بگوید ،شماره ی او را میگرفت.قرار بود فلان کتاب را برایش ببرم،از او میپرسید پس کی میاری؟موهایش را رنگ میکرد .می گفتم :بهت میاد.سکوت میکرد.انگار ملکه ای باشد و من شخص بدبختی که وظیفه اش تعریف و تمجید بود.چرا تعریف و تمجید میکردم؟صرفا اوج حماقتی بود که فکر میکردم به دوستی ختم میشود.کم کم اوضاع عوض شد.من هم درست مثل او بیشعور شدم.تعریف نمیکردم.تشکر نمیکردم.زنگ نمیزدم.سوال هایی که مربوط به او بود از دیگران میپرسیدم.مهمانی هایی که جفتمان دعوت بودیم برایم کابوس بود.از سه روز قبل غصه داشتم و نقشه میکشیدم که حالش را بگیرم .او هم نقشه کشیده بود که حالم گرفته شود.اوضاع عجیبی بود.از مهمانی که برمیگشتم از اوج بیشعوری جفتمان گریه میکردم.ضجه میزدم.همه جا با تحقیر درباره ی هم حرف میزدیم.آخر سر من شدم همان کش معروف.آن قدر کشیده شدم که در آخر خودم نابود شدم.اسفند که شد به خودم قول دادم ببخشم.خودم را،او را،تمام بی شعوری هایم را بخشیدم.فروردین دیگر از دستش ناراحت نبودم.او هم بیشعوری اش را کنار گذاشت؟نه.او همچنان بی شعور است. اما من یاد گرفتم از عقب تر نگاه کنم.یاد گرفتم هرچی چشمم را بیشتر بچسبانم به نقشه ی زندگی کمتر میبینم.وقتی عقب رفتم دیدم کلا برخوردش اینطور است.تربیتش،فرهنگش و دیگر از دستش ناراحت نبودم.تمام 8ماهی که اذیت شدم ارزشش را داشت.فهمیدم که گاهی باید عقب تر بروم.گاهی باید از دورتر نگاه کنم و مهمتر از همه اینکه گاهی باید آدم های بد فرهنگ را ببخشم.به همین سادگی 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۴۶
صبیه آسمان