اومدم بنویسم میخوام کانال بزنم.آدرس خواستین بگین.حوصله ی هیچی نیست.
آدم از یک جایی به بعد ناامید می شود.مجبورم یک مدت بروم و دنبال امید بگردم.شاید یک هفته بعد،شاید یک ماه بعد و شاید یک سال بعد برگردم.شاید کانال بزنم و دوستانم را دعوت کنم.شاید آدرس اینجا را عوض کردم.شاید برگردم بلاگفا.نمی دانم.تنها چیزی که میدانم این است که دوستتان دارم و ممنونم از اینکه همراهم بودید.
پ.ن:نظرها و ونوشته هایتان را می خوانم. شاید نظر هم بگذارم ولی ترجیح می دهم مدتی ننویسم.
دوم دبستان بودم.بابای یکی از بچه های کلاس صد تا رقص پا آورده بود تا به بچه ها بفروشد.رقص پا یک دایره ی توی خالی بود که باید مچ پایت را تویش میگذاشتی و بعد در توپی که با طناب به آن وصل شده بود را باز میکردی و پر از اب می کردی و آن وقت با یک پا می چرخاندی و با پای دیگر از رویش می پریدی.کلاس هایمان سی نفره بود.همان اول ۲۹ نفر از کلاس ما و سی نفر از کلاس دوم ب ،۵۹ تا رقص پا خریدند.من هیچ وقت توی کیفم پول نداشتم.نه اینکه خوراکی بخرم یا کلکسیون پاک کن جمع کنم.نه.چیزی به اسم پول تو جیبی در محله ی ما وجود نداشت.اصلا شاید هم وجود داشت ولی راستش را بخواهید زندگی در خزانه آنقدر چاله و چوله داشت که پولی برای خرجی ما نمی ماند.آن روز که آمدم خانه سریع کفش هایم را در آوردم و بعد به مامان گفتم که می خواهم رقص پا بخرم.اول راضی نمی شد.میگفت اگر رقص پا داشته باشی درس نمی خوانی.قول دادم.قسم خوردم.گریه کردم.بعد از سه ساعت راضی شد.قرار شد شب که بابا آمد درباره ی رقص پای من با بابا حرف بزند.شب که بابا آمد خسته بود و عصبی.گفت که شام نمی خورد و رفت خوابید.من توی اتاق بودم و داشتم از گوشه ی در نگاه می کردم.مامان با چشم و ابرو بهم فهماند که الان وقتش نیست.صبح که رفتم مدرسه تعداد بیشتری رقص پا داشتند.این یعنی خبر به گوش بقیه ی کلاس ها هم رسیده بود.زنگ تفریح رفتم از مدیر قیمت رقص پا ها را پرسیدم گفت ۱۰۰ تومنه.ظهر که داشتم می رفتم توی راه داشتم به این فکر می کردم که اگر روزی ۱۰ تومن پول تو جیبی داشتم ان وقت بعد از ۱۰ روز می توانستم یکی از ان زرد های خوشرنگ را برای خودم بخرم.بعد دوباره فکر میکردم حتی اگر پول توجیبی هم داشتم حتما بعد از دو هفته همه ی ان رقص پاها تمام شده بود.تا رسیدم خانه دو دو تا چهارتا کردم.مامان هم انگار ناراحت بود.گفت صبح به بابا گفته و جواب گرفته:فلانی وضع زندگی را نمی بیند؟پس کی قرار است بزرگ شود؟گریه کردم.من وضع زندگی را می دیدم.می فهمیدم که پول نداریم ولی دلم نمیخواست بچه های مدرسه هم وضع زندگی ما را ببینند.دوست نداشتم آن ها هم بفهمند که نداریم.مامان از گریه های من کلافه شده بود.آخر گفت که یکی برایم جور می کند.گفت هر طور شده به من رقص پا می دهد.قرار شد من مشق هایم را بنویسم و مامان برود دنبال رقص پا...
ادامه دارد
تا به حال سال تحویل کربلا بوده اید؟میخواهم بگویم ۹۵ اینقدر خوب شروع شد. از اواخر فروردین بود که آن روی سگش را نشانمان داد.گوشی ام را در اتوبوس دزدیدند.اردیبهشت مقاله ام رد شد و درخواست اصلاحش برایم آمد.چه قدر وقت داشتم؟فقط یک هفته.عنوان مقاله چه بود؟تشبیهات موجود در دیوان ناصر خسرو.با بدبختی سر موعد تحویل دادم و از قضا مقاله ی خوبی شده بود.خرداد مریض شدم.بوی غذا حالم را بهم میزد چه برسد به خودش. فصل امتحان ها بود. ماه رمضان بود.مامان با زبان روزه از خانه برایم غذای آماده می آورد تا بخورم و تقویت شوم.هر بار بعد از رفتنش ضجه میزدم از این همه مهر و محبت.اینقدر اعصابم در خرداد لعنتی بهم ریخته بود که پاهایم جان نداشت.حس می کردم توی پاهایم پوک است.می توانید حس کنید چه می گویم؟فکرم سمت هزار بیماری مختلف رفت تا اندکی بهتر شدم.تیر و مرداد و شهریور تمام مدت در دندان پزشکی بودم.آخرهای شهریور و مهر بدبختی های کارِ یار شروع شد.بحث جا به جایی بود و خستگی های مداوم.آبان گوشی یار را دزدیدند.با قمه خفتش کردند.ترس دستش را گذاشته بود بیخ گلویم. آذر دوباره بی حسی پاهایم برگشت.یقین کرده بودم ام اس است اینقدر که این ضعف شدید بود.هزاربار دکتر رفتم.نتیجه چه بود؟آزمایش های مختلف و قرص و دارو و اعصاب ضعیف تر از گذشته.کم کم دی آمد.نتیجه ی آزمایش ها خداروشکر چیز خاصی نبود ولی اعصابم نابود شده بود.هر شب دی را با قرص آرام بخش سر کردم تا بتوانم فقط کمی بخوابم.بهمن اوضاع بهتر شد.قرص هایم را جمع کردم.گل گاو زبان جایگزین شد.مسافرت رفتم.اینقدر خوش خوشانم شده بود که بعد از سفر روزی ۱۰۰ بار عکس هایش را نگاه می کردم. زور ِ اسفند ولی باز هم به تمام خوشی های بهمن چربید.عزیزی درگیر مریضی شد که محبوب همه ی فامیل بود.حالا هی آزمایش می دهد و هی نتیجه گنگ تر از آزمایش قبلی باقی می ماند.می شود برایش دعا کنید که ۹۶ از شر این مریضی ِ لامروت راحت شده باشد؟می شود برایم دعا کنید که ۹۶ به اندازه ی ۹۵ بدقلق نباشد؟می شود دعا کنید که سال خوبی بیاید؟