همراه بیمار: بیمارسان
بیمارستان جایی ست که آدم ها به دنبال کوچک ترین نقطه ی اشتراک با هم هستند.پیرزنی که رو به روی من نشسته ،می پرسد ازمایش شما هم اورژانسیه؟جواب مثبت را که میگیرد آرام می شود.انگار این نقطه ی مشترک باعث می شود حس کند تنها نیست و آدم های دیگری هم هستند که منتظر و سردرگم و آشفته ساعت ۳ نصفه شب ، منتظر جواب آزمایش هستند.آدم یک جاهایی در زندگی کم می آورد.بیمارستان از آن جاهاست.قلبت برای مریض خودت می زند و برای مریض دیگران اشک میریزی.با کوچک ترین حرفی، های های گریه می کنی و وقتی می گویند : از اتاق برو بیرون ! دلت می خواهد تمام دنیا را بهم بریزی ولی پیش مریضت بنشینی.گاهی فکر می کنم همراه بیمار بیشتر از خود بیمار درد می کشد.دیشب داشتم به این فکر می کردم که اگر در این مملکت کاره ای بودم حتما در هر بیمارستان یک اتاق بزرگ درست می کردم برای همراه بیماران.بعد اسمش را می گذاشتم cry room و دم اتاق به همه یک جعبه دستمال کاغذی و کمپرس آب یخ می دادم تا پف پشت پلکهایشان کمتر مشخص شود.
صبیه:اگه کانال بزنم ادرسشو اینجا میذارم.قطعا